هنگامى که زلیخا شنید زنان مصر پشت سر او حرف مى زنند و غیبت مى کنند به سراغ آنان فرستاد و آنها را دعوت کرد و براى آنان تکیه گاهى مهیا کرد و براى پوست کندن و خوردن میوه به هر یک از آنان چاقوئى داد و در همان هنگام به یوسف گفت : خارج شو و در مجلس زنان بیا و قالت اخرج علیهن هنگامى که حضرت یوسف در آن مجلس وارد شد و چشم زنان به جمال و کمال یوسف افتاد آن بزرگوار را از هر نظر و هر جهت ، فوق العاده بزرگ و با شخصیت دیدند فلما راءینه اکبرنه شخصیت و برجستگى و شایستگى و جمال و کمال یوسف به قدرى آن زنان را تحت تاءثیر قرار داد که از خود بى خود شدند، و دست هاى خویشتن را بوسیله آن چاقوهائى که براى خوردن میوه در دست داشتند قطع کردند؟ و قطعن ایدیهن .
آن زنان به نحوى دلباخته مقام و شخصیت و جمال و کمال یوسف شدند که بشر بودن آن حضرت را انکار کردند و گفتند: این بشر نیست ، بلکه فرشته اى است بزرگوار و قلن حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم (. که از آیه بعد بخوبى استفاده مى شود که زلیخا آن دعوت را بدین منظور از آنان به عمل آورد تا ایشان را نیز همدرد خود نماید و آنان را درباره غیبت و ملامتى که از او کرده بودند محکوم کند که در آیه 33 کاملا معلوم مى شود که آن زنان هم بدرد زلیخا مبتلا و محکوم شدند.
در روایت آمده که زلیخا به هر یکى یک ترنجى و کاردى داد و گفت چون یوسف آمد شما هر یک قسمتى از ترنج را ببرید و به او بدهید، چون یوسف به مجلس زنان وارد شد همه آنها محو جمال او شدند و مدهوش شدند و دستهاى خود را به جاى ترنج بریدند.
بعضى گفته اند: زنان 40 نفر بودند که 9 زن مردند و بعضى از ایشان دست خود را جدا کردند و چون به خود آمدند دست هاى خود را بریده دیدند. و الله اعلم للّه